خوش عطر و گرم مثل چایی عقیق مذابی که در استکانهای کمر باریک و نعلبکی ناخنی، از سماور نفتی طلایی رنگ توی سینی های برنجی و قندان گل سرخ نشان می آورد همراه با مجوز خوردن قند بیشتر یا شکر پنیر و یا آبنبات قیچی کهربایی رنگ که داخلش کنجد و خرده لیمو و پودر نارگیل بود.
با حس بامزه ی هراس گربه هایی متعجب و گریزگر از روی دیوار همسایه ، و نزدیکی امن یاکریم ها و کفتر چایی ها،
مثل خنکا و لیزی ساتن لحاف وقت ورود به رختخواب پشت بام زیر آسمان هزار ستاره،
بوی امشی ای| داروی حشره کشی از مشتقات نفتی| که برای امحای حشرات موذی در اتاق دربسته میزدند و ساعتی منطقه ی ممنوعه می شد و بعد آن هنوز تا ساعتها در هوا می ماند و بعد؛ اتاقی بدون صفیر مگس کش دستی پلاستیکی قرمز و فیروزه ای که اسباب بازی ما بچه ها بود.
روز های بعد از ورود و پذیرایی ها ؛
صداهای غالب قربان صدقه های بلند و غلیظ و سلام های بلندتر همسایه ها و ماچ بوسه های دیدار ،
جایش را پچ و پچ و انتقال اطلاعات انباشته ی دوران مفارقت می گرفت.
مادر و مادربزرگ مشغول می شدند! و پرونده ها مفتوح میشد و به جریان می افتاد! و اتاق مادربزرگ تبدیل به ستادی میشد!
جولانها و سیاحت ها و اکتشافات حیاط و کوچه ی ما بچه ها هم که تمام میشد خیس عرق و تشنه وگرسنه با دستاوردهایی از سنگ و کلوخ و چوب و برگ و بر و میوه چیده از آویزه های شاخه ها و زنگوله ی بزغاله ی همسایه و شیشه های شکار زنده از پینه دوز و مورچه و شب پره به خانه برمی گشتیم،
و دراثنای التفات و اطعام و سقایت مادربزرگ ، خواسته و ناخواسته به آن پایگاه وارد و به جریان انتقال اطلاعات ملحق میشدیم، مادربزرگ در اشکاف چوبی و فلزی و هشتی چند یخدان و مِرجی| صندوقچه و جعبه |و بقچه داشت که هرکدام مخصوص انباره ی بخشی از چیزها بود، بقچه های لباس و پارچه های مشتریان ، سوغاتی ها وتحفه های رسیده ، نامه ها و آلبومها ،
بقچه ی سفارشات و خیاطی ، نمایشگاهی از منسوجات بود ، تکه و یا قواره پارچه های باقیمانده ازسفارشات که بعضا بعنوان تهاتر دستمزد بود و یا نمونه ی برای پیشنهاد بعدی، بخشی از لباسها و چادرهای دوخته و پرداخته شده که در دست اجرا و تحویل بود و یا سفارش دهنده هنوز نبرده بود، و بعضی هم لباسهای دوخته ی عمومی مثل پیراهن و دامن وشال مصرف خانگی،که مستندات ضمیمه پرونده هایی بودندکه در حال بررسی بود، نمونک ها و شاهدانی از سفرها و مراسم عروسی و ختم و تولد و مرگ و وقایع در و همسایه مشتری و آشنا وقوم و خویش ، که رونمایی و تورق هر کدام از آنها آغاز یک قصه و واقعه و خبر بود وبا چاشنی تحلیل و قضاوت و بعضا ستایش وگاهی افسوس و گاهی شماتت قصه لباس عروس ناتمامی که صاحب مرحومش به دریا رفته و نیامده بود ، سلطان خانم جز جگر گرفته ای که دستمزد لباس سفر مشهدش را به جای پارچه قواره ، تکه پارچه باقی گذاشته بود از بس که هیکلش بزرگ بود! ، پیراهن مجلسی دختر تهران نشین مش سریه که باردار شده و بچه اش حتما مدرسه میرود ولی خودش نیامده ببرد، کت شلوار و جلیقه ی حاجی ارشد که ساتن خاکستری اش زیاد آمده بود،....
سرعت تورق محتویات بقچه و پارچه و اشیاء متناسب قصه ی هر کدام بود و مادربزرگ دست روی پارچه میگذاشت تا قصه آن تمام شده و بعدی را رونمایی و آغاز کند و ما هم در اجازه ی لمس اطلس و مخمل و زری و پولک دوزی و ساتن و تترون و کرپ و دانل و گیپور و ویسکوز و ابریشم، حافظه ی لمسی مان آجین می شد از قصه ها غصه ها و شادی ها و خاطرات آدمهای آن پارچه ها و دوخته ها، |یکی از عجیب ترین آنها زیر جامه های گل و گشادی و بزرگی بود که هم به تعداد بیشتر و هم سایز های مختلفی بود، که ظاهرا از سفارشات پرتعدادی بود که همه داشتند و در رویه ی داخلی آن جیبهای کوچک و بزرگی تعبیه شده و بالایشان چند دگمه هم دوخته شده بود، و بیشتر عازمین سفر به عتبات و قم و مشهد با کاروان و غیر آن، بعنوان ابزارنگهداری ایمن پول کاغذی و تذکره و چشم زخم ها استفاده میکردند|.
و بعد هم نوبت آلبومها میرسیدو قصه های عکسها و آدمها و مکانها و خاطرات و .... که نقلش بماند برای وعده ای دیگر.
**************************
بقچه ها و صندوقچه ها و جعبه ها تنها محل انبار اشیا گرانبهای مالی نیستند ، موزه های خانگی و خانوادگی اند، بسیاری از آنها مرجع دانسته و اطلاعات و شیوه ی زندگی روزگارهای نه چندان دور خودمان و همگنان پدرها و مادرهایمان هستند ، شکل فیزیکی و نمادین داستانها و افسانه ها و وقایع و سرنوشت آدمها و دستا.ردها و عاقبت و نتیجه ی فعالیت و تجربه زیستشان،
صندوقچه ها و جعبه ها و گنجه ها همراه خود برای ما حامل خبرها و چاووشی خوان سفرها و گوینده و گشاینده رازهای مگو | اگر اهلیت شنیدنش را نشان بدهید|هستند.
به صندوقچه ها و بقچه های خودمان و با درخواست و اجازه از مادران به صندوقچه هاو بقچه هایش و جعبه ها و بسته های پدران و بزرگترها سر بزنیم آنجا زندگی های زیست شده انباشته اند، .
برکت و کشف و لذت و دانش و حکمت گشوده بر شما بهنگام شنیدن و دیدن و لمس کردن آنها گوارای وجودتان باشد و ذخیره ی بینا نسلی شما برای بچه ها وآیندگان خانه و خانواده .
نگارنده: پژمان قدرتی
انتهای پیام