فردایی که پیش روی کولبران، کردستان عزیز و دیگر مرزهای غربی کشور است، هربار در فصل زمستان همین است.مرگ.
چرا زندگی بهایی به این دشواری در مرزهای وطن دارد؟ چرا کسی یک فکر اساسی برای اصلاح وضع موجود نمی کند. آیا نمی شود کالاهایی را که کولبران می آورند با خودرو وارد کرد و بعد بین آنها تقسیم کرد که مردم تهیدست برای زندگی در قعر فلاکت مجبور به صعود تا ارتفاعات سه هزار متری مرگ نشوند؟
آخر این چه زندگی ای است که برای مردم هیچ راه برون رفتی از مشکلات ساده ای مثل حمل یک بقچه بار هم باقی نگذاشته است.
یکی در گورستان بهشت زهرا خودفروشی می کند که ساندویچ فلافل بخرد تا بر روزهای پیاپی گرسنگی غلبه کند و دیگری صورتش را با سیلی های پیاپی هم نمی تواند سرخ نگهدارد و دیگری برای مردن تا سه هزار متر باید از ارتفاع فلاکت و فقر بالا برود.
مگر در این مملکت، مسوولی نیست؟ نماینده ای نیست؟ استانداری نیست؟ فرمانداری نیست؟ رییس اداره کاری نیست؟ همه به افق مرگ دراز کشیده اند که چه بشود؟
مخارج جست و جوی فرهاد خسروی اگر به خود او داده می شد که او نیازی به کولبری نداشت. داشت؟
چیزی که در این مملکت نیاز است، اندکی شرف، ملت دوستی و وطن پرستی است که در دست اندرکاران و کارگزاران دولت نیست.
جای خالی احمد متوسلیان و چمران بسیار ازار دهنده است. کاش بودند مردان با غیرت و کفایتی که درد مردم آزارشان می داد. روح ملت را خراش می دهد این اخبار لعنتی. حالا همه در مراسم مرگ صف می کشند تا رای جمع کنند. آنها باید دیده شوند، نماینده مردمند خیر سرشان!!!!!
انتهای پیام