به گزارش الفبا بهروز قزلباش رشت با تلفظ درست «رِشت» در ایرانی باستان Ṷṛšti «باران» اسم مؤنث از Ṷaṛš «باریدن» و از این ریشه در زبان اوستایی صفت فعلی varǝšta «باریده» و در زبان لری باستان bǝṛšt «بارش» و bǝšt «باران» و در هورامی veš «باران» و فارسی نو «بارِش» از «وارِشت» فارسی میانه هم ریشه است. وجه تسمیه رشت در فرهنگ واژههای دساتیر، بهمعنی گچی که بنّایان، سنگ و آجر را به آن محکم نمایند، و در لغتنامههای انجمن آرا، آنندراج، لغت فرس اسدی توسی، لغت محلی شوشتری، برهان قاطع، ناظم الاطبا و لغتنامه جهانگیری: چیزی که از هم فروریزد؛ هر چیزی که از هم فروریزد و فروپاشد؛ دیوار مشرف برافتادن. را گویند که بدان خانه سفید کنند؛ رنگکرده نیز معنی شدهاست. همچنین رشت (به فتح اول) به معنی در فروافتاده در گودی قرار گرفته یا جای پست است. صفتی بود برای هفته بازار رشت و حومه که روزهای یکشنبه در این شهر و روزهای چهارشنبه در آج بیشه حومه رشت تشکیل میشد. رشت بازار یعنی بازار در گودی قرار گرفته و این صفت بدان اعتبار بود که هر پیلهور یا مسافری که از بخشهای جنوبی، مانند رودبار یا از مناطق غربی مانند فومن یا از مناطق شرقی مانند لاهیجان به سوی رشت حرکت میکرد، از منطقهای بلندتر به ناحیهای که در سطح پایین قرار داشت سرازیر میشد. تدریجاً «بازار» از آخر نام حذف شد و «رشت» باقیماند.
از جمله دیگر نظرات میتوان به (بیه) یعنی مصب بین دو رود اشاره کرد. یا (دارالمرز) یعنی سرزمین پست و گود (جلگه) یا به نظر علیاکبر دهخدا چون ساخت اصلی شهر در سال ۹۰۰ هجری بوده و کلمه رشت در حساب ابجد ۹۰۰ است این نام را انتخاب نمودند. بنا به یک گمانه زنی دیگر نیز: تلفظ دقیق این نام شهر رَشت «رِشت» بوده که آن نیز از بن ریسیدن گرفته شدهاست و دلیل این نامگذاری مطرح بودن این شهر در تولید رشتههای نوغان یا همان ابریشم ابریشمی دانسته شدهاست. طبق یکی دیگر از گمانه زنیها معنی کلمه رَشت از ترکیب کلمه «رِش» به معنی باران بسیار ریز است؛ که با پذیرفتن این گمانه زنی میتوان رشت را به مکانی که در آنجا باران به صورت مداوم میبارد پذیرفت. واژه گیلکی «وارش» که به معنی باران است موید این نکتهاست که این واژه مرکب از وا+رش ساخته شده که اصل کلمه مرکب هم پیشوند «وا» معادل «باز» متبادرکننده «باز باران» یعنی «باران مکرر» است. در اوستا کتاب ایرانیان باستان کلمه هو رشت بارها استفاده شدهاست. از رشت که بگذریم باید به رشت برویم. از روز قبل چمدان ها را بستیم و منتظر دمیدن صبح روز بیست و شش شهریور ماندیم تا آفتاب آنقدر از کوه بالا آمد که چشممان به جمالش روشن شد. او صبح را آغاز کرد. ما هم راهی شدیم.از اتوبان همت تا اتوبان تهران- کرج و در ادامه به قزوین و از آنجا به لوشان رفتیم. آغاز سفر در اول صبح باعث شده بود بتوانیم سریعتر از همیشههای شلوغ این مسیر حرکت کنیم. یکی از همراهان گفت:«چطوره به خاطر این که خیلی زود رسیدیم برگردیم و از اول این مسیر را طی کنیم؟»
و ما وعده کردیم در سفر بعدی به رشت، دوباره همین مسیر را انتخاب خواهیم کرد. شما هم اصلا نگران چیزی نباشید. نویسنده قبلا به همراهان تذکر داده بود که هر کس چیزی بگوید و یا کاری کند، ممکن است، در گزارش سفر بیاید. پس آنها حق گله گذاری به خاطر آن چه که در این گزارش خواهید خواند، ندارند.
خب، کجا بودیم؟دارم چی می پرسم؟ آدم وقتی به رشت رفته باشد ممکن است کجا باشد؟ توی شهر رشت. حوالی میدان رازی، جایی که سوئیت گرفته بودیم.وسایل را جابجا کردیم و عین رشت ندیدهها زدیم به شهر. سبزه میدان، و بعدش هم میدان شهرداری.
نزدیک بود. ماشین را در یک پارکینگ نزدیک میدان شهرداری پارک کردیم و پیاده راه افتادیم.بعضی از چیزهایی که ما دیدیم، شما هم می توانید در عکس های زیر ببینید. کمی دقت کنید. و فوری از آنها نگذرید.
شهر رشت از قدیم جزو شهرهای پیشرو و متجدد ایران بوده است.با حفظ همۀ زیبایی های قدیمیاش، در اینجا و آنجای شهر، برای خودش جذابیت های قابل توجهی را فراهم کرده است.
همه ما از تاکسی نارنجی خاطره داریم. ما یعنی همین دهه چهل و پنجاه و شصتی ها، حالا گیرم دهه هفتادیها و هشتادیها نداشته باشند. آسمان که به زمین نیامده خب خاطره ندارند دیگر.دور سبزه میدان یک تاکسی نارجی که هنوز چرخش می چرخید برای صاحبش ایستاده بود کنار تاکسی های امروزی، چه رنگ دلربایی، چه ماشین قشنگی، چه وقاری، آقا آدم دلش میخواست همینطوری برای دور زدن سوار تاکسی نارجی شود و هی بیخود و بی هدف در شهر بچرخد.
حالا این تاکسی تمام نارنجی نبود، اگه بود که دیگه انگاری رفتی توی میدان نقش جهان اصفهان گاری سوار شدی، مثل آنوقت ها که با مادر بزرگم برای رفتن به خانۀ خواهرش در فلاح دو ریال می دادیم به گاری، که چهار قدم ما را با خودش ببرد، که خاطره اش بماند برای امروز ما. همچین نوشتم بماند برای ما یاد وصیت نامه های قدیمی افتادم که می نوشتند مثلا باغ قلهک بماند برای خاتون، باغ ایدجدان بماند برای زهرا، و باغ شهریار بماند برای صدیف و باقی خیرات. نه خیر از این خبرها نیست. الان وصیت ها هم عوض شده.باید بنویسی، قسط وام بان توسعه و تعاون را صدیف بپردازد و قسط وام بان مهر اقتصاد را زهرا و خاتون هم باید بقیۀ اقساط را به عهده بگیرد و من هم رفتم به جهنم. کدام باغ و کدام کشک!!
این هم یک بنای قدیمی، در میدان شهرداری رشت، روبرویش سکویی درست کرده بودند برای اجرای برنامه های محرم. بر سر در بنام هم نوشته شده بود:« این شهر عزادار حسین است» این جمله بر پارچههای عزا در جاهای مختلف شهر به چشم میخورد. هنوز پیراهن مشکی بر تن مردم بود. بعضی از کاسب ها هنوز پرچم های کوچک عزارا بر کناره های مغازه هایشان حفظ کرده بودند. محرم هنوز در شهر بود. خوب که گوش می کردی صدای زنجیر زنی اهالی گیلان را می شنیدی همراه با طبل و سنج که سه ضربی که دو ضربه بر پشت کتف و یک ضربه بر سینه نواخته می شود که :« ز ازل حک شده-به دلم یا حسین،...حسین حسین یا حسین....»
مردم شهر و مهمانان این دیار سر فراز و پر افتخار در آفتاب ملایمی که شهر را زیر نور خود داشت و می رفت که تا ساعاتی دیگر پشت دریا و جنگل خودش را قایم کند،در رفت و آمد بودند. یک عکاس سیمانی داشت با دوربین قطع بزرگ روی سه پایه سیمانی از شهر زنده روبرو عکس می گرفت. در پرانتز برایتان بگویم که اندازه این نوع دوربینها بزرگ و از وزن بالایی برخوردارند. به همین جهت امکان عکاسی روی دست با این دوربین ها امکان پذیرنبود و حتما باید بر روی سه پایه های مخصوص چرخدار از آنها استفاده می شد. قطع فیلم این دوربینها با توجه به اینکه دوربین از چه اندازهای برخوردار باشد بسیار بزرگ است مثال ۱۳*۱۸ سانتی متر نوع فیلم مصرفی در دوربین های قطع بزرگ فیلمهای موسوم به فیلم تخت شیت – تک برگی بود واز مزایای این دوربین ها قطع بزرگ فیلم آنهاست که در نهایت بر کیفیت عکس تاثیر زیادی دارد. دوربینهای قطع بزرگ روی یک شاسی تک محوری سوار می شدند این حالت امکان مانور بیشتری نسبت به شاسی تخت، به دوربین می داد. همچنین این نوع دوربینها دارای دو صفحه اصلی بودند، یکی صفحه نصب عدسی، که در این دوربینها به استاندارد جلو شهرت داشت و دیگری استاندارد عقب که همان صفحه فوکوس شیشه مات بود یادش به خیر.
خب من می خواستم از اون عکاس سیمانی عکس بگیرم که یکی از همراهانم از من عکس گرفت. من شدم عکاس سیمانی، و سوژه نسبتا مدرنی که خودش سیمانی نبود اما کسی چه می داند؟ شاید دلش از سیمان هم سفت تر باشد.
شنیدید که گفته اند چاه نکن بحر کسی، اول خودت بعدا کسی؟ این داستان همان ماجراست.خدا کنه یکی دیگر عکاس مرا شکار کند. آمین یا رب العالمین.
تعدادی از بناهای تاریخی ، ساختمانی شهری مهم ، خیابانهای مهم شهر و مراکز خرید سنتی و مدرن در اطراف اولین میدان شهرداری ایران قراردادند و آن را به اصلیترین میدان شهر رشت تبدیل کردهاند. قلب رشت در همین میدان زیبا میتپد. شاید اگر بخواهید حال مردم رشت را بدانید باید نبض این میدان را بگیرید. خیلی از مردم شهر و گردشگران شبها برای گردش و تفریح و لذت بردن از پیادهروی بر راه سنگفرش شده آن به آنجا می روند.خرید می کنند. بستنی نوش جان می کنند. باهم همسخن می شوند تا حالشان خوب باشد. الهی که هست همین باشد.بعد از گشت گذار کوتاه در میدان و سرک کشیدن به گالری اداره کل ارشاد که در گوشهای از همین میدان واقع شده است و نگاه مختصری به نقاشی های یک دانشجوی ارشد ادبیات که از شیراز مهمان رشت بود، به موزه فرهنگ مردم شهر رفتیم که بسته بود. ما دیر رسیدیم و دیگر فصت نکردیم دوباره به موزه برگردیم. غفلت موجب پشیمانی است یعنی همین.
مردم شهر در چهر تیپ دسته بندی می شوند.
اول: صورت های گرد و چاق با چشم های گرد و نسبتا درشت، ابروهای باز و بالا و کمی با فاصله بیشتر از معمول در عرض هم، پیشانی های بلند.یکی شان را که بشناسی می توانی بقیه به همان اسم صدا کنی. تفاوتشان را درک نمی کنی.
دوم: صورت های نازک و باریک، با چشم های نازک و ریز، مثل کتاب های پالتویی در جیب جا می شوند. مهربان با گله رنگی یا سیاه، اندام معمولی و متوسط و اغلب کمی تا قسمتی لاغر
سوم: صورت های خاص ویژه رشت با ابروهای پهن، گشاده رو، صورت های نسبتا چاق، سبیل های پهن در صورت های مردانه، با عمق خط گونه و لب و چانه های کمی تا قسمتی عقب نشسته.
چهارم : ترکیبی از سه نوع قبلی! حالا اگر گفتی چگونه اند؟
و اما در گوشه دیگری از میدان این میرزا کوچک خان بود که سوار بر اسب، از عمق تاریخ صدایش بگوش میرسید. تفنگ های سر پر و یاران جنگلی اش امروز همه پوسیده اند. ولی میرزا کوچک در تاریخ ملت من، مرد بزرگی است.
انتهای پیام