الفباخبر فیلم the farm 2018 را تحلیل میکند ؛ آیا آماده هستید با واقعیت رو به رو شوید؟ آیا از واقعیت به این دلیل که با سلایق شما جور نیست، فرار میکنید یا با شهامت آن را میپذیرید؟ چه تعریفی از خوب و بد دارید؟ انسانهای خوب چه تفاوتی با دیگران دارند و انسانهای بد دارای چه صفاتی هستند؟ این فیلم شما را با واقعیات و احساسات عمیقی رو به رو میکند که ممکن است تجربه نکرده باشید و شاید موجب شود جور دیگری به زندگی نگاه کنید !
فیلم درباره زندگی زوجی جوان است که تصمیم میگیرند در اوقات فراغت تفریح کنند؛ آنها وسایل مورد نیاز را برمیدارند و تصمیم میگیرند با خودروی شخصی به گشت و گذار بروند. در راه با مشکلاتی مواجه میشوند، اما مرد جوان برعکس همسرش پرحوصله و صبور به نظر میرسد. آنها با زنی میانسال و البته چاق رو به رو میشوند که در میان راه مانده، چون خودروی او خراب شده. مرد حاضر میشود به زن میانسال کمک کند و همسر او با زن چاق مشغول مکالمه میشود. خانم میانسال درباره ازدواج سوالاتی میپرسد و زن جوان تصور میکند وی با کنجکاوی، قصد دخالت در زندگی آنها دارد؛ بنابراین پاسخ میدهد که این مسائل شخصی هستند و زن میانسال دلخور میشود. دعوای کلامی میان بانوی جوان و میانسال شکل میگیرد؛ زن جوان یادآوری میکند که شوهرش در حال کمک است و زن میانسال میگوید که دیگر نیازی به کمک ندارد !
زن به شوهرش میگوید که "این خانم در راه مانده" نیازی به کمک ما ندارد و باید برویم ! مرد خیلی تمایل ندارد کسی را در گرفتاری رها نماید، اما همسرش او را راضی میکند که به راهشان ادامه بدهند.
وقتی آنها سوار خودرو میشوند، مرد میگوید که زن میانسال، انسان خوبی بوده و رفتاری که با او شده، عادلانه نیست ؛ همسرش پاسخ میدهد که او بی ادبی کرد و سوالات خصوصی پرسید و دعوا داشت ! با اینحال شوهر با شناختی که دارد، میداند زنش بی حوصله و تا حدودی غیر اجتماعی است.
زوج در راه تصمیم میگیرند به یک رستوران بروند و یک غذای گوشتی لذیذ میل کنند ؛ وقتی به رستوران میرسند، زن متوجه میشود کسی او را زیر نظر دارد و با خود میگوید کلاً افراد بیگانه زیاد به یکدیگر نگاه میکنند، چون با هم تفاوت دارند ؛ او با خودش فکر میکند که مردم دو کشور مختلف از لحاظ ظاهری متفاوت هستند و برای همین گاهی به همدیگر خیره میشوند.
پس از خوردن غذا، شخصی که داشت به زن زیاد نگاه میکرد، برای این بانو مزاحمت ایجاد میکند و با مداخله شوهر، مزاحمت تمام میشود. آنها دوباره راهی میشوند و به دلیل کمبود بنزین، به دنبال پمپ بنزین میگردند.
وقتی وارد پمپ بنزین میشوند، از یک مرد بور میپرسند که اقامتگاه مناسب کجاست؟ و او جایی را معرفی میکند؛ آنها که کارشان در پمپ بنزین تمام شده، به سمت اقامتگاه میروند، اما مرد بور با چشمانش آنها را تعقیب میکند و گویا رفتار زوج را زیر نظر دارد.
زوج جوان وارد اقامتگاه میشوند؛ مدیر اقامتگاه یک مرد زشت با ظاهری عجیب و ناخوشایند است. او با زن و شوهر درباره زندگی خودش صحبت میکند و اطلاعاتی از اقامتگاه و سال تاسیس آن میدهد. این دو کبوتر عاشق خسته هستند، چون در طی راه اتفاقات مرموزی برایشان پیش آمده.
زن با بی حوصلگی میگوید که ما هر دو خسته هستیم و نمیگذارد مدیر اقامتگاه حرفش را تمام کند. آثار دلخوری در چهره مدیر اقامتگاه مشخص است، اما او میرود تا زن و شوهر استراحت کنند.
زن میگوید که حس خوبی به اقامتگاه ندارد، چون چهره مدیر آنجا واقعاً عجیب و غریب است و در کل احساس نا امنی میکند؛ با اینحال مرد به دلیل غیر اجتماعی بودن همسرش میگوید که دارد زیاد سخت میگیرد و در کل رفتار مناسبی با غریبهها ندارد. آنها همان جا استراحت میکنند و به خواب فرو میروند.
وقتی بیدار میشوند، میبینند زندانی شده اند و حیواناتی قدرتمند و انسان نما را مشاهده میکنند !
چرا باید زوج جوان درگیر این ماجراها بشوند؟ آنها از دیگر زندانیان میپرسند به چه علت زندانی شده اند؟
یک زن زندانی بسیار مریض و خسته پاسخ میدهد که در این مکان، جای انسانها با حیوانات مزرعه عوض میشود و هر کاری که ما با حیوانات بیچاره کرده ایم، آنها با ما میکنند. از زنان شیر میگیرند و مردان را برای تهیه گوشت نگه میدارند ! او میگوید کسی راه فرار ندارد، چون در این زندان، حیوانات از انسانها باهوشتر هستند. تمام زجری که حیوانات برای تهیه گوشت و شیر تحمل میکنند، عیناً ما انسانها تجربه میکنیم !
زن خسته میگوید که ما آدمها تا خودمان تجربه نکنیم، متوجه بی رحمی با حیوانات نمیشویم و درک نمیکنیم که چه جهنم وحشتناکی برای آنها ساخته ایم ! ما زندانی شده ایم و این حیوانات شکنجه گر و قدرتمند را موجوداتی شیطانی تصور میکنیم،
اما از یاد میبریم که خودمان برای موجودات مزرعه تا چه اندازه وحشتناک به نظر میرسیم ؛ ما فقط فکر میکنیم که انسانهای خوبی هستیم، در حالی که با خوردن غذاهای گوشتی، هزاران موجود زنده را عذاب میدهیم.
همه ما انسانها در نوعی قتل عام روزانه سهیم شده ایم که آن را به رسمیت نمیشناسیم ! اینجا فقط جای ما و حیوانات عوض شده ؛ آیا چنین جهنمی را برای خود میپسندیم؟
در نهایت زوج جوان با تمام ترسها و تلاشها، با قانون کارما رو به رو میشوند ! به یک قدمی آزادی میرسند، اما نمیتوانند فرار کنند و قربانی حیوانات میشوند !
بله ! " این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا "
درسی که به شخصه از این فیلم گرفتم، گیاهخواری بود؛ یکی از دلایل نابودی جنگلها و به خطر افتادن کره زمین، گوشتخواری است. تعجب نکنید ! ما انسانها جنگلها را نابود میکنیم تا مزرعه بسازیم و حیوانات را در مزارع نگه داریم و اصلاً متوجه نیستیم که نابودی جنگلها ما را با خطر سیل و زلزله و گرمایش کره زمین مواجه میکند ! ما تصور میکنیم که آسیبی از گوشتخواری نمیبینیم، اما تحقیقات نشان داده که داریم سیاره زمین را برای خودمان غیرقابل سکونت میکنیم !
زمین خانه همه ما انسانها است و نابودی آن از هر نوع جنگ در جهان خطرناکتر خواهد بود.
شخصاً به دلیل بازگشت به انسانیت گیاهخوار شده ام؛ برای نجات حیواناتی که نمیتوانند با ساختن یک فیلم بگویند که دارند چه زجری را تحمل میکنند و البته برای جلوگیری از نابودی کره زمین ...
انتهای پیام