الفباخبر- یادداشت مهمان/ فاطمه پهلوانی - روز پنجشنبه ۹ام دیماه بلوکهای موزاییکی سیمانی رها شده در بین گاردریلهای وسط اتوبان نواب، ابزار آمادهای بود برای تخلیهی خشم یا شاید هیجان یک انسان بیمار!
و نتیجه؟ مرگ دختری مهربان که جز خیر و خوشی برای مردم و میهنش نمیخواست.
سمیه ستوده دوست و خواهر مهربانم، یک معلممهربان و پرانرژی که همهی تلاشش خلق زیبایی در زندگی و نگاه دخترکوچولوهای پیشدبستانی بود با اصابت سنگی که ضارب به سمت اتومبیل درحال حرکتش پرتاب کرد و مستقیم به سرش برخورد نمود در دم جان به جان آفرین تسلیم کرد و ما و دخترانی که عاشقش بودند را با دردی جانکاه و فراموش نشدنی تنها گذاشت.
عکس: مرحومه سمیه ستوده نیکنژاد
حالا باز این ماییم و هجوم سوالات بیجواب، که گویی چون دردی بر قلب آنانکه باید نگذاشته، در پی پاسخ و حل علل هم نیستند.
اما «خون» باید «بها» داشته باشد و شایستهترین بها برای خون معلم جوانِ مظلوم، «آگاهی» است.
قاتل قطعا فردیست که از اختلالات رفتاری به عللی رنج میبرد. اگر معتاد متجاهر باشد که تکلیف روشن است ، بروز رفتارهای خشونتبار از چنین فرد پر آسیبی بعید و عجیب نیست و شهر تهران در هیچ منطقهای از این معضل اجتماعی مصون نیست. اگر فرد یا جوان هیجانزدهای بوده که در تخلیهی هیجانات دست به چنین کار وحشتناکی زده، باید به شناسایی ریشههای رفتاری بروز خشونتها و هیجانات هنجارشکنانه پرداخت که سالهاست مددکاران اجتماعی و متخصصان و فعالین آسیبهای اجتماعی گفتهاند و نوشتهاند و تذکر دادهاند:«حال جامعهی ما خوبنیست!» اما گویی گوش شنوایی نیست. سازمانهای اجتماعی دولتی و غیردولتی همتوان مقابله و درمان بیش از این ندارند چرا که علل اصلی و ریشهها زنده و روینده ادامهدارند و در نهایت جان و روان شهروندان است که ارزان و مفت گرفته میشود
در این داستان غمانگیز هم احتمالات و عوامل زیادی به ذهن میآید، ولی مهمترین آنها را میتوان درچندسوال ساده پرسید و باید بازخواست کرد که آنها که هنوز به حفظ ارزشهایی خود ساخته چنگ میزنند و حفظ و حراست از جان و روان شریف ملتشان را به هیچ میانگارند بدانند، ما حقوق مسلم شهروندی را میشناسیم و تا هستیم مطالبه خواهیم کرد.
سوال اول- مخاطب شهرداری تهران:
چرا با توجه به سوابق قبلی این مساله در اتوبانهای شهر، پیمانکار مصالح ساختمانی خطرناک را اینطور بدوننگهبان در فضای وسط اتوبان رها کرده است؟
سوال دوم-مخاطب شهرداری تهران:
اساسا چرا باید فضای جداکنندهی لاینهای رفت وبرگشت وسط اتوبان که معمولا با شمشاد ودرخت و نهر پرمیشده سنگ فرش شود؟!
سوال سوم- مخاطب سیاستگذاران و مسئولان سازمانهای خدمات اجتماعی حاکمیتی:
آیا وقت آننیست که یک نظامهماهنگ برای مدیریت مسائل درهم تنیدهی آسیبهای اجتماعی داشته باشید؟ تا کی قرار است هر کدام از شما ساز خود را بزند و در نهایت بدون هیچگونه بهرهوری صرفا تحلیل مساله کنید؟ در همین سالها هم بیشترین بار رفع و کاهش معضلات اجتماعی را سمنها وانجمنهای آسیبهای اجتماعی به دوش کشیدهاند.
سوال چهارم- مخاطب حاکمیت:
مردم از شما حداقلهای رفاه اجتماعی و اقتصادی را میخواهند وشما ایننیاز را به مسائل پیچیدهی سیاسی خود در درون با هرکه جز شما میاندیشد و در بیرون با اغلب کشورهای دنیا گرهزدهاید! آیا وقت آننیست که کمی همبهمسئولیتهای دنیوی خود بیاندیشید و و عمل کنید وکمتر برای آخرت ملتی که دنیایش هر روز عاریتر از استعدادها و امکانات اولیه برای پرداختن به آخرتش میشود، سنگ به سینه بزنید؟!
انتهای پیام