به گزارش الفباخبر ، گیتی رئوفی همسر مرحوم جمشید مشایخی پس از ابتلا به بیماری کرونا در سن ۸۵ سالگی درگذشت. مهرتاش مهدوی بازیگر و از دوستان و نزدیکان خانواده مشایخی و رئوفی گفت : گیتی رئوفی و فرزندش نادر مشایخی هر دو به کرونا مبتلا شده بودند و در مراحل اولیه بهبود یافتند ، اما عوارض کووید 19 موجب شد تا همسر زنده یاد جمشید مشایخی صبح روز 20 آذر 1400 با 85 سال سن در یکی از بیمارستانهای تهران از دنیا برود که از این واقعه تلخ بسیار اندوهگینیم و برای بستگانشان از خداوند صبر میطلبیم.
گیتی ( افروز رئوفی ) هشتم فروردین 1315 چشم به جهان گشود و به عنوان یک معلم کوشا در سال 1376 بازنشسته شد. او و جمشید مشایخی با هم رابطه فامیلی داشتند و پسر عمه و دختر دایی یکدیگر محسوب میشدند.
جمشید مشایخی در مصاحبهای گفته بود : اندکی پیش از شروع سال 1336 من به منزل عمه رفتم و متوجه شدم ایشان بیمار هستند. با ورود به پذیرایی خانه ، سر و صورتم به لبه دیوار خورد ، چرا که با دیدن دختر عمه 20 سالهام عاشقش شده بودم. گیتی رئوفی به شوخی در برنامه خندوانه به رامبد جوان گفت : جمشید برای بار دوم نیز به بهانه عیادت به خانه ما آمد ، اما واقعیت این بود که عاشق و دلباخته من بود. جمشید مشایخی در همان برنامه حین خنده اضافه کرد : درست است که من بسیار شیفته گیتی شده بودم ، اما مرا با نام جمشید خجالتی صدا میزدند و نمیتوانستم علاقهام را به راحتی ابراز کنم ؛ من عمهام را بسیار دوست داشتم و همه میدانستند احترام زیادی در نزدم دارد ؛ به هر حال چه عاشق میشدم و چه نه ، دلم میخواست خواهرِ پدرم را ببینم و تا زمان بهبودی در کارهای منزلشان مشارکت کنم.
گیتی رئوفی ادامه داد : در ابتدا خیلی مایل به ازدواج با جمشید مشایخی نبودم ، چرا که اختلاف سنی ما فقط 3 سال بود و در ذهنم همیشه تصور میکردم که دست کم با مردی 7 سال بزرگتر از خودم به خانه بخت خواهم رفت. از نظر من جوانی 23 ساله ، خام و نابالغ بود و به درد ازدواج با دختر 20 ساله نمیخورد. مادرم به من گفت که گیتی ، جمشید جوان رعنا و باوقاری است و نگاه معناداری به تو نمیکند ، اما از چشمانش میخوانم که یک دل نه ، صد دل عاشقت شده است ؛ نظرت راجع به ازدواج با او چیست؟ من پاسخ دادم : مادر ! او هنوز بالغ نیست و در ضمن علاقهمند به هنر است ؛ این یعنی مانند بسیاری از هنرمندان خیالبافی میکند و واقعیتهای سخت و تلخ زندگی را در نظر نمیگیرد. حساسیت مرد موجب میگردد از قدرت و هیبت مردانهاش کاسته شود. در واقع چون پدرم افسر شهربانی و مردی بسیار سختگیر و متعصب بود ، همواره الگوهای خاصی داشتم و نمیدانستم که بهترین همسر برای من جمشید مشایخی است. جمشید به راحتی نمیتوانست از من خواستگاری کند ، چرا که پدرم تعصب بالایی داشت. یک روز برادرم گرشا به سراغم آمد و آرام در گوشم آوازی زمزمه کرد که نشان از مهر و محبت جمشید نسبت به من بود و خواست تا به همراه او و جمشید به تماشای تئاتر برویم ؛ من پذیرفتم ، چون کم کم داشتم شیفته پسر داییام میشدم و چشمهای میشی و موهای خوشرنگ تابدارش مرا جذب میکرد. وقتی از تئاتر برگشتیم ، برادرم یک جعبه کادو شده به من داد و گفت : مردی سوار بر اسب سپید ، این هدیه ویژه را به تو تقدیم کرده ؛ من به شوخی به برادرم پاسخ دادم : این هنرمند خوش چهره و خوش قامت ، به خاطر سن پایین ، آنقدر سرمایه ندارد که طلا و گوهر به پای من بریزد ! این حتماً کتاب است ! وقتی بسته را باز کردم با کتاب اوتللو شکسپیر مواجه شدم که بسیار خوشحالم کرد ؛ خانوادهام تا آن سن هیچ وقت متوجه نشده بودند که تا چه حد به کتاب ، تئاتر و سینما ، فرهنگ و هنر عشق میورزم. با خواندن کتاب نگران شدم ، زیرا در داستان آن موقعیت یک قتل توصیف شده بود. در حال خندیدن به گرشا گفتم : این جوان عاشق ، چه خیالی برای من دارد؟ نکند میخواهد مانند ماجرای کتاب ، بلایی سرم بیاورد. گرشا در حالی که دندانهایش با لبخند پیدا بود ، گفت : میدانم که تو نیز عاشق شدهای و داری ناز میکنی.
رامبد جوان از جمشید مشایخی پرسید : خانم رئوفی به چه هدیهای بیشتر علاقه دارد؟ وی شرح داد : همه از دلسوزی و خانواده دوست بودن همسرم میگویند و با اینکه فرزندانمان بیشتر اوقات در ایران حضور ندارند ، وی دائماً در ارتباط با آنان است و هیچ اندازهای به اندازه سلامتی نوهها و فرزندانشان ، او را خوشحال نمیکند.
افروز رئوفی ، معروف به گیتی رئوفی ، تاکید کرد : من خیلی از همسرم هدیه دریافت میکنم و از ته قلب دوست دارد تا همواره خوشحالم کند ؛ اما به راستی نمیداند مهر و محبتم به این هنرمند حتی بیشتر از فرزندانم است ! همیشه به او میگویم تو فرزند بزرگم هستی و اگر نبودی ، خداوند مرا مادر 3 فرزند درستکار نمیکرد. خوشحالم که جمشید در طول این همه سال ، هرگز به من دروغ نگفته ! حتی یک بار هم به خاطر ندارم !
اگر یک روز قلبم شکافته شود ، آن لحظه به میزان عشق آتشینم پی میبرد و درک میکند که چرا یک عمر تر و خشکش کردم. خودش گاهی میگوید که جدا از روابط زن و شوهری ، به او مهر مادرانه دارم. جمشید مشایخی متولد 6 آذر 1313 است و با اینکه هر دو پیر شدیم ، هر سال از ماه قبل به فکر یک تولد باشکوه برایش هستم.
مشایخی در حالی که از سخنان این معلم فداکار بی نهایت خرسند به نظر میرسید ، گفت : پیش آمده که ما درباره موضوعی اختلاف نظر داشته باشیم و هنگام بحث و گفتگو برای چند ثانیه صدایمان بالا برود ، اما شاید باورش سخت باشد که یکبار هم قهر نکردیم ! هر دو کوتاه میآییم و زود قربان صدقه یکدیگر میرویم. گیتی رئوفی بسیار شوخ طبع است و در ناراحتی و کسالت ، با شیرینی خاصی مرا میخنداند. حاصل عشق ما 3 فرزند به نامهای نادر ، نغمه و سامان هستند که البته در محفلهای خودمانی صدایش میزنیم " سام " .
این بازیگر پیشکسوت افزود : من پیشرفتم را مدیون گیتی هستم ؛ او همواره مدیریت خانه را به عهده گرفته و فضای خانه را برایم آرام کرده. پیشرفت فرزندانم نیز به خاطر او و خواهرم است ؛ نادر مشایخی فردی سرشناس در موسیقی به شمار میرود و همین موجب افتخار یک پدر میشود که پسرش در کشورهای دیگر ، علاوه بر وطن خودش مطرح باشد.
وی خاطرنشان کرد : با توجه به مشکلات روده و عمل جراحی که داشتم ، گوارش غذا برایم دشوار شده ؛ چون من و گیتی هر دو سالخورده هستیم ، شخصی در کارهای خانه به ما کمک میکند.
رئوفی لا به لای صحبتها گفت : واقعاً وضعیت آقای مشایخی نگران کننده است ؛ هضم مواد غذایی گوشتی مانند مرغ و ماهی برایش سخت شده و غذاهای گیاهی از جمله آش محبوبش که بیشتر سبزی ، شلغم و اندکی گوشت گوسفند را دارد ، میخورد و دمپختک باقالی از دیگر غذاهای مورد علاقهاش به حساب میآید ... دوست داشتم من به جای او مریض میشدم و زیر تیغ میرفتم.
مشایخی وسط صحبت پرید : دور از جان ! به هیچ عنوان این حرف را نزن و ... در همین صحبتهای عاشقانه بود که تماشاچیان برنامه خندوانه ، دستی جانانه زدند ، چون کمتر هنرمندی پیدا میشود که پس از یک عمر زندگی ، رابطهای محکم و محبت آمیز با همسرش داشته باشد.
خانم رئوفی از پیشکسوت بازیگری خواست که خاطرهای جذاب تعریف کند ، چرا که تا کنون بسیار کم حرف بوده ؛ مرد هنر تعریف کرد : در سال 1349 با دو تن از دوستانم به خیابان سعدی رفته بودیم و مقصدمان اداره هنرهای دراماتیک بود ؛ چند نفر از رو به روی ما میآمدند که یکی از آنها گفت : به به ! هنرپیشههای گاو ! من تعجب کردم و دلخور شدم که یکی از همراهان با خنده گفت : جمشید جان ! منظورش بازیگران فیلم گاو است ! همین موضوع باعث شد از شیطنت و بازیگوشی آن فرد ، تمام روز بخندیم.
مرحوم مشایخی در پایان درد و دلی با مردم داشت : بازیگری چیزهای زیادی مانند شهرت ، ثروت و قدرت به آدم میدهد ، اما مشکلات مخصوص خودش را نیز دارد ؛ اول اینکه دائم تحت نظری و سبک زندگیات زیر ذره بین میرود و مدام قضاوت میشوی و نمیتوانی آسوده باشی ، چون خیلی از این قضاوتها ناعادلانه و اشتباه است. متاسفانه فرهنگ پیش داوری نسبت به هنرمندان در همه جای دنیا جا افتاده و قلبمان میشکند. دوم اینکه طرفداران گاهی ملاحظه نمیکنند و شرایطمان را نمیسنجند ؛ در حالی که بیمار میشویم یا برای موضوع خاصی عجله داریم ، از ما عکس و امضا میخواهند ؛ هر چند عشق و علاقه آنان موجب خوشحالی و افتخار هر هنرمندی خواهد بود. سوم اینکه یک بازیگر همیشه نقش مثبت ندارد و اگر بازیگر نقش منفی باشد ، مردم تصور میکنند که در زندگی واقعی نیز شخصی خبیث است ! اما چنین موضوعی ابداً صحت ندارد ، چون بسیاری از بازیگران نقش منفی ، در زندگی شخصی در واقع افرادی پاک و درستکار هستند و چه خوب است هموطنان به این 3 نکته توجه کنند.
انتهای پیام