وقتی قاسم آهنین جان آن چند حرف گنگ را در پایان زیر لب نجوا می کرد ، کرور کرور کلمه ی لعنت تان باد بر سر و روی من و آن ها که مسبب این خانه خرابی هایند فرو ریخت . اما آن همه فلاکت حاصل از چیست؟ بی عدالتی ، ستمبارگی ، خانه خرابی ، تنگ گرفتن بر مردمان که ما نیز از همینانیم، زشت خویی و بی خیالی بر قبیله ی قلم سخت تر و بدفرجام تر است . آنجا و اینجا و این زمان، کاتبان و شاعران و عالمان و خورشید بر پشت گرفتگان باید رنج برند و اشک خورند و بر دونان دوران رشک برند که زیستن هماره در نتوانستن رقم می خورد . آن وقت که این قبیله که دانایانند ، خاک عبث بر چشم ببینند و خار جفا در پا احساس کنند ، چه کسی روح آدمی را از معرفت و بصیرت غنا می بخشد تا شور تولای زندگی در ما بجوشد؟ شاید یکان یکان ،قافله ی بلا در راه است تا همگان این قبیله را در منجنیق فلاکت به جور بگیرد و به سوی ناخودآباد بی در کجای فقر پرتاب کند . که دانشوران و شاعران و کاتبان و هنرکاران چشمان قبیله اند ، قبیله ی انسانی را می گویم ، و اگر چشم نبیند فهم به زبان نمی آید و تاریکی تا ابد می پاید . من در این خانه خرابی ها همه را در این بلا سرگردان می یابم .
انتهای پیام