عناوین مهم :
جمعه 14 اردیبهشت 1403 06:27

پایگاه تحلیلی الفباخبر

مرجع اخبار اقتصادی-اجتماعی

ALEFBAKHABAR.com

آخرین عناوین
همه ساختمان های تهران به اینترنت پرسرعت متصل می شود مخالفت متحدان آمریکا با پیوستن به ائتلاف دریایی گزارشگر سازمان ملل: کاری که اسرائیل در غزه می‌کند، وحشی‌گری قرن حاضر است دلیل اصرارتان بر لایحه حجاب چیست؟ می‌‌خواهید مردم را عصبانی کنید؟ ترک اردوی تیم ملی به دلیل پایین بودن مبلغ قرارداد قیمت اولیه حج اعلام شد بمباران مناطق مختلف غزه دیابتی‌ها این طور ورزش کنند جدایی قطعی ستاره پرسپولیس از تیمش رونالدو همچنان به رکورد شکنی ادامه می دهد | رکورد جدید رونالدو در تیم عربستانی هوای تهران در مرز آلودگی است شایعه‌ها در خصوص آخرالزمان را نادیده بگیرید! نحوه دریافت وام ضروری بانک کشاورزی با کارمزد دلخواه وضعیت وخیم ذخایر آبی ۵ سد تهران وام قرض الحسنه 150 و 300 میلیونی بدون ضامن برای همه شرایط دریافت وام مستاجران معلوم شد امضای پیمان پولی روسیه- ایران در سال ۲۰۲۴ حذف قیمت‌گذاری دستوری خودرو به زودی انجام می شو‌د گمرک: سامانه رجیستری موبایل فعال شد
پر بازدید ها
علی ابدالی سرپرست بانک سینا شد ۵ ورزش فوق العاده که می‌تواند افسردگی را از بین ببرد ۵۹ داروی جدید تحت پوشش بیمه قرار گرفت جدول منابع و مصارف هدفمندسازی یارانه‌ها تصویب شد قیمت جدید انواع یخچال فریزر در بازار + جدول بانک مسکن قرارداد با صندوق توسعه ملی را امضا نکرد؟ کشتی‌های ایرانی را در خلیج عدن و اقیانوس اطلس اسکورت می‌کنیم خواب تعزیرات حکومتی برای اسنپ و تپسی خبر ویژه در خصوص آزادسازی منابع مسدود شده ایران چگونه ۲۵درصد هزینه ازدواج جوانان کاهش می یابد؟ ۲۳ درصد درآمد بودجه از سودِ سهام روی دوش بانک مرکزی جدیترین قیمت آهن آلات در بازار حضور پر شور بانک رفاه کارگران در نمایشگاه ایران اکسپو تکرار تجربیات موفق تأمین مالی بانک صادرات برای صنعت خودرو تنوع عرضه های بورس کالا امروز 11 اردیبهشت 1403

شوخی مرگ !


شوخی-مرگ-
الفبا_ بهروز قزلباش: واقعیت این است که مرگ با ما کاری ندارد. وقتی که زنده ایم چون در حیات هستیم مرگ با ما کاری ندارد و وقتی که مرده ایم، چون نیستیم که بتواند با ما کاری داشته باشد. اصلا مرگ، چیزی یا کسی نیست که با ما کاری داشته باشد. بلکه تن و روح ماست که مرگ را طلب می‌کند.تن می‌خواهد از سماجت روح بر حکم فرمایی‌اش به تن خلاص شود و روح تمایل دارد از تن که مانند قفسی آن ‎را در خود حبس کرده است، آزاد شود. لذا تا مادامی که پیوند روح و تن پابرجاست، انسان زنده در طلب مرگ است.

خاصه که عمر و حیات طولانی برای بشر موجب کم شدن مدتی که در ممات بر او خواهد گذشت، نمی شود. بر خلاف حیات که بین عدم و فنا مقرر است، مرگ از ازل تا ابد هستی را با انسان مرده به یکپارچگی می‌رساند. هر وقت که انسان بمیرد، انگار با نخستین مردۀ اول خلقت برابر است. تا اخرین مردۀ بشر. در عالمی که سنتش تولد -که خود نوعی مرگ در عالم پیشین است- و مرگ -که نوعی تولد در عالم پسین است- گرفتار و اسیر حیاتی است که به فنا منتهی می‎شود.
بهجت مرگ کم از شادمانی تولد نیست. اما انگار زمان همزاد مرگ است، اگر نام دیگر آن نباشد. زمان همان قدر نصیب انسان است که در پیوند روح و تن بر او می‌گذرد. پیش از این پیوند انگار زمان بر انسان نمی‌گذرد، پس از مرگ هم زمان در چنین حالتی ایستا و بی‌گذر است. همانطور که در قید حیات نمی‌توان از چنبرۀ زمان، بیرون ایستاد، در قید ممات هم نمی‌توان در دایره زمان وارد شد. ناچار در بیرون زمان با هستی به یکپارچگی ابدی رسیدن، مقدر مرگ است.
در تولد حیاتمند، انسان از یکپارچگی هستی جدا می‌شود.نه از آن جهت که هست بلکه از آن جهت که هستومندی‎اش انسانی است. هویت، نفس، عقل، نام، نشان، علم و صفت‌های بسیاری را می‎پذیرد و پس از ممات همۀ انها را واگذاشته و رفته است. آنها که مانده‎اند، خیال می‌کنند تا ابد او را که رفته است، از دست داده‎اند، غافل از این که خودشان بیرون از چنبرۀ ابدیتند، مگر به قدرت مرگ و در کیفیت ممات.
حالا این پرسش که آیا آنهایی که هنوز متولد نشده‌اند در حالتی از مرگند؟مانند کسانی که بعداز ممات درمرگند؟ محیط تفکر مرگ اندیش را زیر و رو می‎کند. آیا این پرسش می‎تواند کشفی از حقیقت الحقایق مرگ یا زندگی باشد؟
حقیقت مرگ هر چه باشد، حقیقت این است که بسیار زنده‎هایی که مرگ، نقطۀ پایان رنج‎های بی‎شمارشان بوده است. اما کسی را سراغ دارید که رنج‎های پیش از تولد را به یاد داشته باشد؟  و یا از کشاکش نفس و تن و روح پس از مرگ چیزی تجربه کرده باشد و از آن سخن بگوید؟
شدن، در هستی و از هستی است. عجیب است با این که گفته شده انسان از خاک آفریده شده، یا از علق، او خیال می‌کند از عدم آفریده شده است. خاک، خاک است نه استعارۀ چیزی بجز خودش. همانطور که علق خون بسته‎ای است و نه چیزی غیر از آن. مرگ نیز در هستی رخ می‎دهد و با هستی است. «...نپندارید آنها ... مرده اند، بلکه در نزد خدا روزیمندند.» گواه اندیشمندی پیشین چنین کیفیتی برممات است.
علم مدعی است که باید، شاید و می‎تواند که با درمان از مرگ جلوگیری کند. این خدعۀ دانش است. چه کسی را سراغ دارید که با طب و طبیب، جاودانه شده باشد؟ بالاخره روزی می‎رسد که طبیبان به ضعف و ناتوانی خود اقرار می‎کنند و حرف آخرشان این است، هر کاری که از دست ما بر می‎آمد کردیم، به واقع معنای عبارت این است:«هیچ کاری از دستمان بر نیامد.»
آدمی خود می‌میرد؟ یا میرانده می‌شود؟ یعنی مرگ به منزلۀ فعلی از سوی فاعل مثلاً انسان، است؟ یا مرگ فعل فاعل دیگری با انسان است؟ مثل مرگ میرندگان به دست قصاب؟یا سلاخ؟ یا کشتارگاه‎های صنعتی و دستگاهی و ماشینی، چه فرق می‎کند، پرسش بجای خود باقی است و مهمتر این که پرسیده شود، ولو قصاب سر میرنده را ببرد، میرنده خود می‌میرد؟ یا میرانده می‌شود؟
مرگ، دست کم تمهیدی برای خروج از کیفیت حیات است، و این یک معماست. معمایی که کسی برای آن پاسخی ندارد، هر چند در وجه غور کرده باشد. هرچند برخی مدعیاتی را مطرح کرده‌اند، اما بجز از سر یک باور برگرفته از آسمان و ایمان به آن؛ راهی برای حل این معما نیست،آیا هست؟
نقاب، شاید نام دیگر مرگ باشد. همنامی خاک با مرگ هم جالب است. می‌نویسند روی در نقاب خاک کشید. خاک هستی او را، تن و روح و یا صورت و سیرت او را پوشاند. اگر خاک را کنار بزنید. یعنی نقاب از روی او بردارید، به کیفیت حیات بر می‌گردد؟ حاشا که هستی راه رفتهای ندارد که ازآن برگشته باشد. خیال می‎کنیم خب زمین که به دور خودش می‎چرخد و همه چیز را دور خود می‎چرخاند و این تکرار یعنی از نو آغار کردن، اما اِشعار این بازی در حرکت و فاصله گرفتن از مرکزِ آغازِ ماجراست، دایم در حال دور شدن است. یعنی از یک نقطه دوبار عبور نمی‎کند.
یا خیال می‌کنیم روز می‎آید و می‎رود. روز را به منزلۀ یک هویت متشخص شناسایی می‎کنیم. بیهودگی و بی مصرفی چنین تلقی موهوم و بی پایه‎ای بر کسی پوشیده نیست، اما بر حسب قرارداد و به دلالت زبان، چنین پنداری را حقیقت می‎انگاریم. این همان شوخی مرگ است، با روح و جسم بشر یا هر میرندۀ دیگر. مرگ اصلا نیست. این بشر است که یا هست،یا نیست. هست و نیست این معنا در رجوع به گذشته_آتی است. چگونه در حالی که هستی رو به فرداست،( فردا به معنای تداوم هستومندی) بشر می‎تواند به دیروز برگردد؟ ارجاع به ازل مگر معنایی جز این دارد؟
مگر این که باور کنیم فاصله‌ای بین ازل و ابد نیست. چنان که بین ظاهر و باطن نیز چنین فاصله ای وجود ندارد. برای همین است که فرمود هوالاول و الاخر والظاهر والباطن، حالا شما بخوانید، هوالاول والباطن والظاهر و الاخر، چه فرقی میان این دو قرائت است وقتی که زندگی دیگر نیست.

بیشتر بخوانید:

انتهای پیام


تاریخ انتشار: دوشنبه 11 آذر ماه 1398 - 17:18
نظرات کاربران
بیمه پاسارگاد بیمه کوثر بیمه ملت بانک سپه بانک رفاه بیمه معلم بانک ایران زمین بانک صادرات بنر بیمه دی بانک سینا بانک توسعه تعاون بانک ملی باجت بانک تجارت