به گزارش الفبا پشت دیوار عمارت، داستان یک عشق به یک صداست.اما نیست. داستان تصاحب یک عمارت است، اما نیست. داستان تقلب و نفاق و کدورت است.اما نیست. داستان زر و قدرت و نفوذ است، هست و نیست.
دیزالو جامعه به دقیقۀ اکنون، به تاریخ است. نویسنده اکنون را به گذشته برده است. پشت استعاره عمارت که میتواند، نه تنها یک بیان استعاری از جامعه و کشور باشد، بلکه یک استعاره مصرحه از حال و احوال آدمهایی باشد که دائم در قصد تصاحب چیزها هستند. تصاحب قلب، تصاحب وجاهت و حیثیت اجتماعی، تصاحب ثروت، تصاحب قدرت(عمارت) و مذهب و از آن میان تشبث به امام حسین(ع) چاشنی این تصاحب هاست. گاهی قمار، گاهی گریه و نمایش خلوص منافقانه، گاهی توسل مصلحت آمیز و بدون خطر به امام(ع) و گاهی توطئه و خیانت به همگنان، و بالاخره اخذ امضای اعلیحضرت برای امکان عملیات تجاری و فروش نفت و ...حتی به قیمت خیانت به کشور.
این صورتبندی تاریخی از دورۀ مشروطه اشاره به مسایل اجتماعی،سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دارد که دامنۀ آن تا به امروز در روزینامههایی که نوشتن«آزاد» در آنها بی معنی است، کش آمده است.
چه کسی مجموع این خبائث را تا دامن اخلاق اجتماعی امروز کشانده است؟ چرا این قصه در گوش و هوش ما پایانی ندارد؟ چرا جاسوسی سوسکها و موشها - چه رسد به آدمکهای پشت نقابهای فراوان در عمارت - برای تصاحب آن هنوز هم پایانی ندارد؟
ضرب روایت در فلش بکهایی که مخاطب را به فردا میبرد! و فلش فورواردهایی که به دیروز میکشد! دیزالوهای توضیح روایت در پس و پیش رویداد، صحنه را با چندگانگیهای حاکم پر میکند تا مخاطب متوجه باشد که باید بر میراث خبائث مانده از گذشته در امروز نقطۀپایان بگذارد، اما نمیگذارد..
نویسنده پشت دیوار عمارت، بارها دیوارک چرخان صحنه را پشت و رو میکند تا استعارهها بچرخند و روان مخاطب را حول خودش بگردانند. این نمایش میخواهد دست مخاطب را برای مخاطب رو کند. نمایش میخواهد از پشت ذهن تماشاگر خبر بیاورد و میآورد.
تماشاگر که باشی- فرقی نمی کند مذهبی یا حتی ضد آن- خودت را در آن مییابی. روایتهای مذهبی، بازخوانی درون مذهبی شما را با وجه غیر مذهبی شما دیزالو میکند. اصلا آن لحظۀ مخاطب را در این لحظه او میداوند تا روشنایی و وضوحش را در تاریکی ذهنیاش بیامیزد و برعکس.
پشت دیوار عمارت چه خبر است؟ دزدی، دغلکاری،خیانت،خباثت، فساد،آدم کشی، پخش پول و کیسههای زر، خیانت آدمها به خودشان، به اعتقادات فردیشان، به همسایه و کس و کارشان، و به هر چیز دیگری که دستشان برسد. این اوضاع کوفه نیست؟هست. این اوضاع عمارت نیست؟هست. این توصیف تاریخ نزدیک انقراض سلطنت و استقرار جمهوری پادشاهی مشروطه نیست؟! هست. این گزارش اکنون در پشت پردۀ عمارت است. نیست؟! باور نمیکنی؟! پرده را بگردان. از دیروز به امروز.از امروز به اکنون و از اکنون به فردا.
این همه استعارههای موازی در بیان و روایت مرکب، موجبات غلظت جوهر و قوت متن را برای نویسنده فراهم کرده است تا کشمکشهای دراماتیک متن، گاهی مخاطب را درگیر ادبیت متن کند و او را در لذت متن فرو ببرد.گاهی او را از متن بگیرد و به خیابان بکشاند.به عرصۀ عمومی زندگی اکنونش توجه دهد.
اندیشیدن با این قصه که چهل بازیگر و هفتاد نقش را شامل میشود، تا متن جامعه تعمیم مییابد که چهل و هفتاد، نشان دیگری از کثرت این ماجرا و واویلای زیست مغشوش ایرانی را به رخ بکشد. یا حتی آن را تف کند.
مذهب را و باورهای مردم را در تکیههای سوخته بگذارد، و از پشت دیوار، صورت پنهانش را به نمایش بگذارد که کشتن فقط محتاج پول است و نه هیچ چیز دیگری.
عجیب است که حتی نکشتن هم در حاشیۀ نمایش محتاج پول میشود. یعنی درآمد نمایش را باید بدهی تا کسی کشته نشود! دیه، برای قتلی که... نمیدانم چه و چطور؟!
استعارههای مدرن، در بیان نمایشی، با ضعف در نور پردازی، کاستیهای صدا، گم میشود تا معلوم کند که سالن سرو، برای اجرای این نمایش، سالن مناسبی نیست. اما مگر در مملکت ما چه چیزی مناسب است که...افسوس در جانت ماندگار میشود که اگر اندکی نازک کاریهای میزانسن بیشتر بود، اگر اندکی سنبلهای سر صحنه قوت متن را داشت،اگر سالن امکان بازی نور را به نحو کافی میداد تا پردههای نمایش از نظر بصری قابل تفکیک میشدند و چندتا اگر دیگر... آنوقت کار فوقالعاده درمیآمد. چیزی بیش از پنجاه درصد بهتر میشد. نشد.
به هر روی نمایش پشت دیوار عمارت، نمایشی از هر دوسوی دیوار است. آنسو که اعتماد الدوله، همه کاره است و نیست. اینسو که تعزیهگردانهای جامعه و مذهب، همهکارۀ کوچه و خیابانند و نیستند.
میماند نوۀ حاج عباس، که باید دنبالش بگردی، اما احزاب سیاسی که حاج عباسشان، پشت میله هاست، و احزاب اقتصادی هم با حاج عباسشان مشغول تجارت شکرند و زندگی را شکلات میکنند. حالا تو هی بگو اربعین حسین(ع) است. کو گوش شنوا؟
انتهای پیام