الفبا : اینجا ماسوله است، سایه دیوارهای کاهگلی و صدای آبشار، گردشگران را در سایۀ مهربانی خود مینشاند تا شنونده صدای جمهور چلچلههایی باشند که بر فراز درختان جشنواره آواز برپا کردهاند. بی ترس از عقابی که بر یال کوه در امتداد شانههای جنگلی سنگستان فراز و فرود تیزش را به رخ جنبندگان میکشد. صدیف، اولین کسی است، که آن را در دورترین نادسترسی بر آسمان ماسوله شکار میکند. «عقاب را ببینید» این را میگوید بر قله خیره میشود. دستها را سایبان چشم میکنیم تا نور آفتاب مایل پاسی گذشته از صبح، مانع تماشایمان نشود. نمیشود.
برخی مسافران که شب گذشته را در این سو و آنسو در چادرهایشان بسر برده اند هنوز از خواب ناز برنخاسته اند. رستوران ها بعد از ساعت ده صبح پذیرای مسافران خواهند بود. اما بد جوری ضعف کرده ام. هر طور شده جایی را مییابم و با خواهش و تمنا دو پرس نیمرو با یک را به سی و چهار تومان می خرم تا این ضعف اول صبح دست از دل و ردوه ام بردارد.
بالاتر که میرویم، انواع آش در جایجای بازار سه طبقه ماسوله، در حال آماده شدن است.مغازه ها پر است از اجناسی غریبه، تنها شیرینی پز ها، شیرینی محلی دارند و گیاهان خشک محلی ، چای و برنج برخی اقلام دیگر رنگ و بوی محلی دارند.
کارگران فرغون بدست، مشغول جابجایی مصالح ساختمانی اند و مردم را با صدای بلند خبر می کنند که از سر راهشان کنار بروند.حالا مسافران بیتوته کرده هم بیدار می شوند و چادرهایشان را جمع می کنند. آنها هنوز از دیدار ماسوله سیر نشده اند.
یک گوشه مردم لباس محلی پوشیدهاند و تفنگ سرپر به دست مشغول عکس گرفتناند.وقتی در راهروی باریک ماسوله راه می روی صدای عکاسانی که آتولیه های صحرایی دارند یا اتاقکی را با وسایل خانه محلی آرایش کرده اند می شنوی که دعوت می کنند یک فوری با لباس محلی بیست هزار تومان.
مردم محلی حرف میزنند. گویشی با ریشه تالشی، که شنیدنش تازگی دارد.اغلب خوشرو و خندان هستند.گاهی به تراکتهای تبلیغاتی بر میخوری که نشانگر اجارۀ ساختمان برای اقامت است. و گاهی تذکر میدهد که سرو صدا نکنید.ساکنین نیاز به آرامش دارند.
همه دور بین به دست مشغول عکاسی از خود یا دیگر همسفران هستند. همه جای ماسوله سوژه عکاسی است. بالای پشت بام ها، کوچه ها، پنجره ها، درهای چوبی، دیوارهای کاهگلی و سنگی، فروشندگان بازار، هرچیزی سوژه چند دوربین است.
انگار مسابقه عکاسی از ماسوله برپاست. چلچله ها پرواز می کنند و از شاخهای برمی خیزند و بر شاخه ای دیگر می نشینند. گاهی دور کوتاهی در فاصله بین درختان بر آسمان می زنند و آرام می گیرند. در داخل ماسوله همهمه مردم نمی گذارند صدای آبشار را بشنوید. اما هنگام برگشت صدای صحنه با صدای آبشار پر می شود. نوعی دیزالو صدا که تصویر از بالا به پایین را هم در حرکتی آهسته فید می کند.
سه ساعت، زمان زیادی برای گشت و گذار در ماسوله نیست. کم کم شهر شلوغتر می شود. حالا باید برگشت.در مسجد جامع فومن نماز می خوانیم و راه می افتیم.مقصد ایستگاه شکم است. جایی به نام شکم الملوک. اینجا فقرا را هم راه می دهند. دلی از عزا در آوردیم، جایتان سبز.
این مقدار از ماسوله گفتن، البته اندک گفتن از بسیار است. پس شما به این اندک اکتفا نکنید.و در ادامه این متن، با ماسوله بیشتر آشنا شوید.
سرسبز و دلخوش
شهر تاریخی و توریستی ماسوله، یکی از نقاط تاریخی، سرسبز و خوش آب و هوای شمال ایران با هوای مه آلود، تابستانهای خنک و زمستانهای پر برف است که بومیان آن را تالشها تشکیل میدهند. ماسوله در جنوب غربی استان گیلان در بخش سردار جنگل فومن، ۶۰ کیلومتری شهر رشت ۳۶ کیلومتری شهر فومن و ۲۰ کیلومتری شهر ماکلوان واقع است.
راه قدیمی ماسوله به خلخال که در گذشته شاهراه ارتباطی گیلان و آذربایجان بودهاست به منظور حفاظت از محیط زیست، طبیعت بکر و میراث معنوی ماسوله و جلوگیری از تخریب منابع طبیعی و دخل و تصرف، با دخالت سازمان حفاظت از محیط زیست و پایگاه میراث فرهنگی ماسوله در چندین دهه گذشته از سمت استان گیلان حفاظت شدهاست.