توالی بحرانها و درماندگی آموخته شده/ مرتضی ظفرزاده، رییس اداره روابط عمومی ایران خودرو
الفبا:شرایط امروز کشور در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی ومدیریتی دچار تلاطماتی است که عمدتا برای توصیف آن از واژه "بحران" استفاده می شود و رسانه های رسمی و شبکه های اجتماعی همگی در این بازنمایی بحرانهای ممتد هم داستان و هم جهت اند، گویی مدتی است که آژیر بحرانی شدن شرایط در کشور به صدا در آمده و بنای قطع شدن هم ندارد.
الفبا: شرایط امروز کشور در حوزه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی ومدیریتی دچار تلاطماتی است که عمدتا برای توصیف آن از واژه "بحران" استفاده می شود و رسانه های رسمی و شبکه های اجتماعی همگی در این بازنمایی بحرانهای ممتد هم داستان و هم جهت اند، گویی مدتی است که آژیر بحرانی شدن شرایط در کشور به صدا در آمده و بنای قطع شدن هم ندارد.
رسانه ها و شبکه های اجتماعی به طور مستمر و مداوم در حال بازنمایی تصویری تلخ و سرد و ناامید کننده هستند؛ وعلیرغم تفاوت ذاتی رسانه های رسمی با رسانه های فضای مجازی و شبکه های اجتماعی هر دوی آنها دو سوی یک دیوار را کاهگل میکنند، دیواری که گویی از فرط سستی هر آن بر سر ملت ایران آوار خواهد شد.
بررسی اینکه چرا دچار چنین وضیعتی شدهایم، نیازمند تحقیقاتی جامع و مشارکت فراگیر صاحب نظران و اندیشمندان کشور است، اما برای توصیف این موقعیت و تبیین پیامدهای این وضعیت میتوان از مفهومی مهم و کاربردی درحوزه روانشناسی استفاده کرد: "درماندگی آموخته شده". این مفهوم ابتدا توسط سلیگمن بکار برده شد و به شرایطی اشاره میکند که افراد در آن به این نتیجه میرسند که رابطه مابین تلاش و کوشش آنها و پیشرفت وحل مسائل و مشکلات وجود ندارد. این مفهوم معرف منفی ترین حالت درک از خود است، وضعیتی که فرد حس میکند که همه چیز از اختیار او خارج است و فقط باید بنشیند و نظاره کند تا شاید اتفاق بهتری بیفتد.
این باور که شخص، دچار درماندگی است، در صورتی که واقعاً درمانده نیست، نشان دهنده همان چیزی است که می توان آن را "خود ناکارآمد" نامید.
دروضعیتی که درماندگی شایع می شود، هر مساله ای ظرفیت تبدیل شدن به بحران را دارد و آنچه بحران را حل می کند، نه تلاش و برنامه ریزی و اراده فرد، بلکه وقوع یک اتفاق و رخداد ناگهانی است.
این وضعیت به سرعت از فرد به جمع تعمیم می یابد، یعنی در اندک زمانی نه تنها فرد، بلکه سازمان و دولت و حکومت نیز دچار درماندگی می شود. کارها به تعویق می افتند و تصمیمات مهم به روز نامعلوم حواله داده می شوند و تقصیرها به گردن کسانی می افتد که در پشت پرده بدون هیچ عقاب و بازخواستی، گویی که تصمیم گیر واقعی اند.
در این وضعیت که سازمانها و نهادها هم دچار احساس ناکارآمدی می شوند، هیچ کس، مسئول هیچ چیز نیست و همه نقش قربانی را ایفا می کنند، قربانیانی که در تعلیقی طولانی برای خروج از وضع موجود و شروع همه چیز از صفر، به انتظار نشسته اند.
پیامد خطرناک دیگر این وضعیت، احساس فراگیری است که باعث می شود تلاش برای بهبود مخاطره آمیز تلقی شود؛ یعنی نه تنها امیدواری و تلاش کمکی به بهبود نمی کند بلکه برای موقعیت فرد دارای انگیزه، خطرناک نیز بوده و باعث از دست رفتن حداقل ثبات و آرامش فرد نیز می شود.
درماندگی آموخته شده رابطه مهم و مستقیمی با افسردگی دارد و بنظر می رسد که این مساله در روانشناسی اجتماعی امروز مردم ایران قابل مشاهده است.
اگرچه سالهاست که مفهوم عمیق "سیاستگذاری"در کشور تبدیل به امری مبتذل و بی خاصیت و اثر شده است اما بی توجهی سیاستگذاران به پیامدهای بلند مدت تصمیماتشان ما را در چنین وضعیتی قرار داده است.
فرسایش مستمر نیروهای کنشگر مابین دولت و نیروهای خارج از آن، وسعت بخشیدن به دایره دوقطبی های کاذب در سطوح مختلف، تشدید تقابل بین بخشهای ایدئولوژیک و اجرایی و استفاده از رسانه های ملی و شبکه های اجتماعی در خصومت با یکدیگر، تعمیم رقابت سیاسی و حزبی به حوزه اجرا و مدیریت، همه از جمله عواملی هستند که موجب فروافتادن در دام "ناکارآمد نمایی تشدید شده" امروز و بالنتیجه ادراک ناتوانی در تمام سطوح خرد و کلان کشور شده است.
حال در شرایط کنونی که تهدید خارجی و جنگ اقتصادی، بحران های اساسی و دارای اولویت اول کشور هستند، سیاست گذار باید با توجه به وظیفه تاریخی خود همه تلاش و همتش را برای آشتی با صاحبان فکر و اندیشه و دلسوزان دردمند کشور مصروف کند تا تهدید کنونی تبدیل به فرصت مهم بازسازی اجتماعی کشور شود و ناتوانی آموخته تبدیل به عزم و اراده برای همبستگی ملی گردد.
لازمه این کار در وهله اول به رسمیت شناختن احساس ناامیدی فراگیر در بین گروههای مرجع و نیروهای مولد و همچنین در بدنه جامعه است. نفی و به رسمیت نشناختن احساس عمیقی که در طرف مقابل دولت و حاکمیت قرار داشته و تلاش برای متقاعد کردن او به دیدن برخی دستاوردها و افتخارات بزرگ مثلا در زمینه حفظ امنیت و غیره کار را دشوارتر و فاصله را بیشتر خواهد کرد. برای تحقق این بخش مهم و دشوار باید باب گفتگو با این اشخاص و گروهها باز شود.
در گام بعدی باید متولیان امر، گفتگوهای صورت گرفته را تبدیل به برنامه های اجرایی در ابعاد کوچک، در دسترس و قابل تحقق در کوتاه مدت کنند. در این مرحله از بهبود، دستیابی به موفقیتهای کوچک زمینه خروج از وضعیت درماندگی را فراهم می آورد.
رسیدن به موفقیتهای کوچک و دادوستد امتیازات متقابل، مثال واگذاری تصمیم گیری در خصوص رفع فیلتر یک شبکه اجتماعی به جمعی از نخبگان و صاحب نظران در خارج از بدنه حاکمیت، به رغم کوچک بودن، امواج امیدآفرین بلندی را ایجاد می کند که به شکلی دومینویی موجبات بهبود را فراهم می آورند.
در گام نهایی تالش و اراده قاطع حکومت و دولت در به رسمیت شناختن طرف مقابل و ایجاد زمینه برای هویت یابی و قدرتمندی آنها در چارچوب قوانین کشور، مثال کمک به شکل گیری نهادها و سندیکاها و انجمنها در بخش عمومی و تفویض اختیار به آنها راه خروج از درماندگی و احساس ناتوانی موجود را از بین خواهد برد.
انتهای پیام